Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «الف»
2024-05-08@21:18:11 GMT

جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن جای دیروزی!

تاریخ انتشار: ۱۱ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۴۳۷۸۰۹

جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن جای دیروزی!

به گزارش فرهنگ جبهه، هشت سال دفاع مقدس با همه سختی‌ها و دشواری‌های متأثر از آن، یک موقعیت خاص دیگر هم داشت. فضای مطایبه، شوخی و طنز، نتیجه دورهمی‌ها در فضای جبهه بود که بعضی رزمنده‌ها برای دادن روحیه و القای شادی از آن بهره ‌‌بردند. پس لبخند بزن رزمنده! 

اول ببین سرت روی تنت هست یا نه!

هنوز غائله کردستان نخوابیده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همه جا بحث کومله و دموکرات و گروه  «رزگاری» و سایر گروهک‌های ضد انقلاب بود. کم و بیش بچه‌ها بعضی از جنایات و مکافاتی که اینجا و آنجا، خدانشناس‌ها به وجود آورده بودند، خبر داشتند. کار از شایعه و تبلیغ گذشته بود. نشسته بودیم دور هم و خاطره می‌گفتیم. به همان روش شوخی در اوج جدیت و جدی در نهایت شوخی! چشم دوخته بودیم به دهان دوستی که نسبت به ما بیش‌تر در کردستان حضور داشت. در خلال صحبت‌هایش می‌گفت: ممکن است برادرانی که تازه به جبهه آمده‌اند و غرب نبوده‌اند و با چشمان خودشان این قضایا را ندیده‌اند، باور نکنند. ولی ما در کردستان صبح که از خواب برمی‌خاستیم اول به آیینه نگاه می‌کردیم تا مطمئن شویم سرمان روی تنمان هست، بعد سراغ سایر کارهایمان می‌رفتیم!

مین خجالتی

در گردان تخریب چند نفر به اصطلاح «هیکل تدارکاتی» داشتیم. به شوخی به آن‌ها می‌گفتیم: مینی که شما رویش بروید، اگر کمی خجالتی باشد منفجر نمی‌شود یا اینکه مین‌های ضد نفر گمان نمی‌کنم جرأت کنند شما را روی هوا ببرند. هیکل شما را که ببینند خودشان خجالت می‌کشند و جا خالی می‌دهند. یا یکی دو مین درد شما را دوا نمی‌کند و به جایی‌تان نمی‌رسد. اگر به میدان مین تشریف ببرید، شاید پاشنه یک لنگه از کفشتان ترک بردارد.

 حکم مأموریت گربه

جزیره مجنون در واقع شهر موش‌ها بود. موش‌های صحرایی معروف به گربه‌خور! گردان تخریب که در شلمچه مستقر بود، گربه‌ای داشت منحصربفرد. گربه‌ای که توانسته بود با موش‌های گردن‌کلفت منطقه مچ بیندازد. شهید خورشیدی از برادران تدارکات در جزیره به فکر چاره می‌افتد. قرار بر این می‌شود که آن گربه کذایی را مدتی از واحد تخریب عاریه بگیرد. او می‌آید شلمچه و با شهید شکوهی صحبت می‌کند و او خیلی جدی می‌گوید: ما حرفی نداریم ولی باید از ستاد لشکر برایش یک هفته حکم مأموریت بگیرید. رفاقتی نمی‌شود، برای ما مسئولیت دارد!

کارتن خرما

به دوست خوش اشتهایی گفت: تلویزیون می‌بینی؟ گفت: اگر باشد، بدم نمی‌آید: پرسیدم: از بین کارتون‌ها از پینوکیو بیش‌تر خوشت می‌آید یا پلنگ صورتی؟ گفت: حقیقتش را بگویم؟ گفتم: البته. گفت: من کارتن خرما را ترجیح می‌دهم.

وقت خداحافظی

شب عملیات که می‌شد بعضی معرکه می‌گرفتند از آن نوع که یک وقت در تلویزیون اجرا می‌شد: مرشد! جان مرشد. اگر گفتی الان وقت چیه؟ همه با هم می‌گفتند: وقت خداحافظیه.

آش و موشک

در پادگان شهید عبادت کردستان پیرمرد بسیجی‌ای بود به نام اسماعیل رادهدی. مثلاً کمک آشپز بود. به بچه‌ها می‌گفت: خیلی بی‌معرفت هستید. من برای شما آش می‌فرستم شما به من چه می‌دهید؟ ما هم جواب می‌دادیم: نارنجک. یک دانه‌اش به تنهایی خوراک چند نفر است. می‌گفت: نارنجک را نگه دارید برای خودتان نوکیسه‌ها، صدام جان خودش برایم موشک می‌فرستد. دلتان بسوزد، به شما هم نمی‌دهم!

انا عبدک الضعیف

مرغی که جلو دوست خوش‌هیکل ما گذاشته بودند، پر و پیمان که نبود، هیچ، گویی سال‌ها ریاضت کشیده، پوستش به استخوان چسبیده بود. هر کسی چشمش به او و آن مرغ می‌افتاد، بی‌اختیار خنده‌اش می‌گرفت. پخش‌کننده غذا را صدا زدیم. آمد. ‌گفتیم: فلانی شما را کار دارد. اشاره کرد. رفت جلو. گفت: می‌دانی این مرغی که به من داده‌ای با زبان بی‌زبانی چه می‌گوید: به درگاه ما استغاثه می‌کند که: انا عبدک الضعیف، الحقیر، المسکین! با خوشرویی آن را عوض کرد، گفت: حالا چه می‌گوید: لابد انا عبدک القوی!

جنگ جنگ تا پیروزی

عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند، نمی‌دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت. باید می‌بودید و با چشمان خودتان می‌دیدید. دارو ندارش پخش شده بود روی زمین؛ کمپوت، کنسرو، هر چه که تصورش را بکنید. همه آنچه احتکار کرده بود! انگار مال بابایش بود. بچه‌ها مثل مغول‌ها هجوم بردند. هر کس دوتا، چهارتا و بیش‌تر کمپوت زده بود، زیر بغلش می‌گریخت و بعضی همانجا نشسته بودند و می‌خوردند. طاقت اینکه آن را به سنگر ببرند، نداشتند. دو لپی می‌خوردند و شعار می‌دادند: جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن جای دیروزی!

دیگ شجاع

یک روز هنگام عصر و پخش مستقیم غذا، خمپاره زدند. همه فرار کردیم. هر یک از سویی، بعد برخاستیم دیدیم خمپاره درست خورده کنار دیگ غذا، عمل نکرده است. به همدیگر نگاه کردیم. دوست رزمنده‌ای گفت: ایوالله، باز هم به غیرت و شجاعت دیگ! با همه سیاهی از ما رو سفیدتر است. از جایش تکان نخورده است. آفرین برادرا خوب است یاد بگیرند و به محض اینکه خمپاره می‌آید دنبال سوراخ موش نگردند.

 

منبع: الف

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۴۳۷۸۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سرباز ژاپنی که تا ۲۹ سال پس از پایان جنگ جهانی تسلیم نشد / شیر و یوزپلنگ‌های پسر صدام حسین / پنج فعالیت بشری که از فضا دیده می‌شود / مارچ ۸۱۱، سلطان فرمول یک

بسته ویدیویی «تابناک» مجموعه‌ای از ویدیوها پیرامون رویدادهای سیاسی عمدتاً متکی بر گزارش‌ها و تحلیل‌ها و ویدیویی‌هایی درباره دیگر موضوعات فرهنگی، اقتصادی و... است که تماشایش را از دست داده‌اید؛ نگاهی دوباره و متفاوت به آنچه در این بستر می‌توان فرا گرفت.

 

 

سرباز ژاپنی که تا ۲۹  سال پس از پایان جنگ جهانی تسلیم نشد

 

ستوان هیرو اوندا از ارتش امپراتوری ژاپن یک افسر اطلاعاتی بود که تا ۲۹ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم تسلیم نشد. در اواخر جنگ جهانی دوم نیرو‌های ژاپنی که مسئول حفاظت از جزایر پراکنده تحت تصرف ژاپن در اقیانوس آرام بودند، در اثر نرسیدن اطلاعات یا روحیه نظامی‌گری قوی که آن زمان حاکم بر جو نیرو‌های نظامی ژاپن بود تا مدت‌ها پس از تسلیم دولت ژاپن به نبرد ادامه دادند. از بین این سربازان وفادار به امپراتور، عجیب‌ترین مورد هیرو اوندا است که تا ۲۹ سال بعد از پایان جنگ به دستور فرمانده خود به نبرد ادامه داد. فرمانده اوندا به او دستور داده بود که از جنگل غذا پیدا کند، خودکشی نکند و به او اطمینان داده بود که شاید سه سال و شاید پنج سال طول بکشد، اما هر اتفاقی که بیفتد ما بازخواهیم گشت. تا آن زمان، مادامی که حتی یک سرباز داری باید به رهبری آن‌ها ادامه دهی. اوندا تا زمانی که فرمانده بازنگشت و فرمان به تسلیم شدن نداد، دست از نبرد نکشید، هنگام تسلیم شدن تفنگ، مهمات و نارنجک‌های دستی او هنوز سالم و آماده کار بود.

 

 

شیر و یوزپلنگ‌های پسر صدام حسین

 

عدی صدام حسین، پسر بزرگ صدام حسین و مدیر اصلی روزنامه بابل عراق و مدتی رئیس کمیته المپیک عراق بود و اقدامات عجیب و تنبیهات غریبش در قبال ناکامی‌های ورزشکاران عراقی زبانزد بود. او در قساوت و خشونت جنسی مشهور بود و جنایات بسیاری را مرتکب شد و به واسطه همین رفتارها، هدف ترور نیز قرار گرفت و از ناحیه پا آسیب جدی دید. در حمله آمریکا به عراق، عدی صدام در لیست افراد شدیداً مورد تعقیب دولت آمریکا بود تا اینکه در سال ۲۲ ژوئیه ۲۰۰۳ در پی حمله نیرو‌های آمریکایی به پناهگاهشان در موصل کشته شد. عدی در دوران دیکتاتوری صدام حسین، زندگی شاهانه داشت و از جمله تفریحاتش نگهداری از گروهی از شیر و یوزپلنگ در ویلاش بود. تصاویر این شیر و یوزپلنگ‌ها که پسر صدام در دوران نفت در برابر غذا و گرسنگی مردم عراق، به آن‌ها ظرف مملو از گوشت را می‌دهد، می‌بینید.

 


پنج فعالیت بشری که از فضا دیده می‌شود

 

با فرستادن ماهواره‌ها در دهه هفتاد میلادی به فضا و نظارت بر فعالیت‌های بشری، تغییر کره زمین بعد از گذشت چهل سال از آن زمان با در کنار قرار دادن این عکس‌ها حیرت آور است و می‌توان به راحتی نابودی محیط زیست به دست بشر را دید؛ این تصاویر حیرت انگیز را در ویدیو تابناک ببینید.

 

 

مارچ ۸۱۱ ، سلطان فرمول یک

 

«مارچ ۸۱۱ / March ۸۱۱» یک خودرو فرمول یک است که در سال ۱۹۸۱ تولید و با آن مسابقه داده شده است. این خودرو توسط تیم گرند پریکس مارچ و راننده ایرلندی آن، «دریک دیلی / Derek Daly» و راننده شیلیایی، «الیسِئو سالازار / Eliseo Salazar» و راننده سوئدی «استفان یوهانسون / Stefan Johansson» رانده شده است. همچنین این خودرو در ۱۵ مسابقه گرند پریکس شرکت داده شد و مقام‌های زیادی را نیز کسب کرد. در این ویدیو فرد ایرلندی که عاشق مسابقات فرمول یک است، توانسته این خودرو را به دست بیاورد. او درباره نحوه به دست آوردن آن و کار‌هایی که با این خودرو انجام می‌دهد، داستان‌هایی را روایت می‌کند.

دیگر خبرها

  • آرپیچی جواب شهید ادبیان به امان نامه صدام در عملیات بازی‌دراز
  • روایت چگونگی تسخیر چشم صدام در عملیات بازی‌دراز
  • ببینید | حرکت جالب یک گربه برای آسیب نزدن به دختر بازیگوش!
  • چرا گربه‌ها همیشه روی چهار دست و پا فرود می‌آیند؟
  • سرباز ژاپنی که تا ۲۹ سال پس از پایان جنگ جهانی تسلیم نشد / شیر و یوزپلنگ‌های پسر صدام حسین / پنج فعالیت بشری که از فضا دیده می‌شود / مارچ ۸۱۱، سلطان فرمول یک
  • فیلم| صدام حسین در ورزشگاه آزادی | خشم کاربران از اقدام تماشاگر
  • پیروزی تیم فوتسال اتاق اصناف برکارگران شهرداری
  • حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال! + فیلم
  • فیلمی شوکه‌کننده از حضور بدل صدام حسین در ورزشگاه آزادی! + ویدئو
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد